تاریخ : شنبه 92/3/25 | 1:14 عصر | نویسنده : بنجامین
میگریزی ز دستم
مثل واژه ها
در گلویم می ماند
باز
دوست ت دارم ها ...........
تاریخ : سه شنبه 92/3/7 | 9:17 عصر | نویسنده : بنجامین
از برخورد با سنگهاست
صدای زلال آب در مسیر رود،امّا
اشک من و
دل تو و
سکوت محض!
تاریخ : سه شنبه 92/3/7 | 9:17 عصر | نویسنده : بنجامین
از برخورد با سنگهاست
صدای زلال آب در مسیر رود،امّا
اشک من و
دل تو و
سکوت محض!
تاریخ : چهارشنبه 92/1/28 | 4:5 عصر | نویسنده : بنجامین
هوایت دستهای سنگینی داشت....
وقتی به سرم زد فهمیدم.......
تاریخ : چهارشنبه 92/1/28 | 3:26 عصر | نویسنده : بنجامین
وقتی نمیتوانی قواعد بازی را تغییر دهی ؛
پس خفه شو وبازی کن .
تاریخ : چهارشنبه 92/1/21 | 4:5 عصر | نویسنده : بنجامین
تنهایم ــ
فرماندهی که لشگر خود را گم کرده است
بر کرانه ی تاریک
تاریک
که بوی شغال می دهد.
تاریخ : شنبه 91/12/19 | 9:8 عصر | نویسنده : بنجامین
تاریخ : یکشنبه 91/12/6 | 3:7 عصر | نویسنده : بنجامین
تاریخ : یکشنبه 91/12/6 | 11:58 صبح | نویسنده : بنجامین
" غـصــہ نـخـور "
کنـار آمـده ام بـا نــ بــودنــتــ
خـیـلـے که دلـم بـگـیـرد
گـریــہ مـیـ کنـم ...
تاریخ : شنبه 91/12/5 | 11:35 عصر | نویسنده : بنجامین
.: Weblog Themes By Pichak :.