پيام
+
دارد دق مي کند
اينِ تنهايِ بي کَس شده
در شوره زاري از
کويري به
نام زندگي
لعنتي! ثانيه هاي بودن ات
حتي در سايه اي از
آرزوهاي محال
پر بود از نفس هاي روياگونه اي
که
ريه هايم را
انباشته از
عطر تو مي کرد
حالا که ديگر نيستي- آنهم براي هميشه-
حتي دورِ دور
من دوباره تنها شده ام
با يک پاکت سيگار
و
استکانهايي که مدام خالي مي شوند...
ديشب
مادرم
سراغ مرا
از کافه چي گرفت.
* هاتف *
92/1/10
ba 2
مي فهمي؟ از کافه چي!
در کوچه
فقط سايه اي
با قلب اش
گام بر ميداشت
روي خاطراتي که
هرگز بيات نمي شوند
√ The End W
به به واقعا عالي بود يه جوري بود که الآن دلم براي مادرم تنگ شد
ba 2
:(